{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
غمگینم همچون پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده وبه این فکر میکند که چگونه بمیرد؟ گرسنه وازاد یا سیر واسیر
این روز ها انقدر تلخ است که وقتی می خندم قلبم تیر می کشد
اون نگاهی که گوشش ی قطره اشک برق میزنه به اندازه تمام حرف های دنیا سنگینه
لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی میدانست که همیشه جز اندکی از راه را نخواهد رفت تقصیر او نبود تقدیرش بود
لعنتی چرا دوباره برمیگردی؟؟؟؟؟ نبش قبر گناه است…
به دروغ هایش عادت کرده بودم از این میسوزم برای اثباتش میگفت به مرگ تو
گفتم بیا گفت؛ پاهایم یخ زده رفتم به پایش سوختم گرم که شد رفت
نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتد همه گویند عجب شاداست عجب خندان دل مردم چه می داند که من دنیایی از اشکم
حس بین ما مرده منم همین روزا میمیرم
هر ضربه و دردیو میشه باحاش کنار اومد اما ضربه ای که قلب میخوره و اثرش رو مغز رو هیچ کارش نمیشه کرد
حوای من هوای دیگری در سر داشت یک عمر حسرت در دلم کاشت
امشب شب تولد من است ولی چیزی برای ترکاندن ندارم جز بغض
گفته بودم می کشمت اخر امروز دم غروب وقت اذان دلم رابااشک اب دادم روبه قبله خواباندمش یک دو سه تمام شد دیگربهانه ات رانمی گیرد…
از دل شکسته ای پرسیدند درد دلت چیست؟ گفت از خاطره ها گله دارم که زود گذشت
شاید ارام تر میشدم فقط وفقط اگر میفهمیدی حرف هایم به همین راحتی که میخوانی نوشته نشده اند
هه مثل همیشه این یکی هم رفت البته بازم بدون خداحافظی
غمگینم همچون پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده وبه این فکر میکند که چگونه بمیرد؟ گرسنه وازاد یا سیر واسیر
این روز ها انقدر تلخ است که وقتی می خندم قلبم تیر می کشد
اون نگاهی که گوشش ی قطره اشک برق میزنه به اندازه تمام حرف های دنیا سنگینه
لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی میدانست که همیشه جز اندکی از راه را نخواهد رفت تقصیر او نبود تقدیرش بود
لعنتی چرا دوباره برمیگردی؟؟؟؟؟ نبش قبر گناه است…
به دروغ هایش عادت کرده بودم از این میسوزم برای اثباتش میگفت به مرگ تو
گفتم بیا گفت؛ پاهایم یخ زده رفتم به پایش سوختم گرم که شد رفت
نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتد همه گویند عجب شاداست عجب خندان دل مردم چه می داند که من دنیایی از اشکم
حس بین ما مرده منم همین روزا میمیرم
هر ضربه و دردیو میشه باحاش کنار اومد اما ضربه ای که قلب میخوره و اثرش رو مغز رو هیچ کارش نمیشه کرد
حوای من هوای دیگری در سر داشت یک عمر حسرت در دلم کاشت
امشب شب تولد من است ولی چیزی برای ترکاندن ندارم جز بغض
گفته بودم می کشمت اخر امروز دم غروب وقت اذان دلم رابااشک اب دادم روبه قبله خواباندمش یک دو سه تمام شد دیگربهانه ات رانمی گیرد…
از دل شکسته ای پرسیدند درد دلت چیست؟ گفت از خاطره ها گله دارم که زود گذشت
شاید ارام تر میشدم فقط وفقط اگر میفهمیدی حرف هایم به همین راحتی که میخوانی نوشته نشده اند
هه مثل همیشه این یکی هم رفت البته بازم بدون خداحافظی
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}